loading...
کد های کاربردی سایت , گرافیک رایانه , CG, animation, cinema 4d, after effect , photoshap ,فوتوشاپ, افتر افکت,سینما فردی,انیمیشن 2 بعدی و سه بعدی , اموزش , دانلود رای
آخرین ارسال های انجمن
hekmati بازدید : 818 چهارشنبه 17 مهر 1392 نظرات (0)

ای منتظران مهدی به هوش      /     حسین را منتظرانش کشتند


خانم خوشگله بهت شماره بدم
خــانومــی شماره بدم، اهای خانم خوشگله کجا؟ برســــونمت،  چند لحظه از وقتت میدی به مـــــا…

اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!


بیچــاره اصـلا” اهل این حرفـــــها نبود…این قضیه به شدت آزارش می داد تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بیخیــال درس و مــدرک شود و به محـــل زندگیش بازگردد.

روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت..

شـاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی….

دخترک وارد حیاط امامزاده شد…خسته… انگار فقط آمده بود گریه کنه…  دردش گفتنی نبود….

رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد… وارد حرم شدو کنار ضریح نشست. زیر لب چیزی می گفت انگار!!! خدایا کمکم کن….

چند ساعت بعد، دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد… خانوم!خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنن…

دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را به خوابگاه برساند… به سرعت از آنجا خارج شد… وارد شــــهر شد…

امــــا…

اما انگار چیزی شده بود… دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..! انگار محترم شده بود… نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمی کرد! احساس امنیت کرد…

با خود گفت: مگه میشه آنقدر زود دعام مستجاب شده باشه، فکر کرد شاید اشتباه می کند، اما اینطور نبود!

یک لحظه به خود آمد…

دید چـــادر امــامزاده رو سر جاش نگذاشته…!

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 111
  • کل نظرات : 96
  • افراد آنلاین : 9
  • تعداد اعضا : 60
  • آی پی امروز : 157
  • آی پی دیروز : 29
  • بازدید امروز : 294
  • باردید دیروز : 74
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 368
  • بازدید ماه : 469
  • بازدید سال : 11,077
  • بازدید کلی : 742,259